اشعار میلاد پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع) - فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد
وبگو | آموزش منوی کشویی با ul li و css


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

تاریخ : چهار شنبه 16 مرداد 1398
بازدید : 1234
نویسنده : محمدعلی میرزایی

میلاد حضرت رسول اکرم (س) و امام صادق (ع)

http://eslamdl.loxblog.com

فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد

دو خورشید جهان افروز ، در دو صبحگاه آمد

دو موسی از دو دریا ، یا دو یوسف از دو چاه آمد

دو رهرو ، یا دو رهبر ، یا دو مشعل دار راه آمد

دو شمع جمع بزم جان ، دو رکن محکم ایمان

دو بحر رحمت و غفران دو دست قادر منّان

دو آدم خو ، دو یوسف رو ، دو موسی ید ، دو عیسی دم

دو دریا را دو رخشان گوهر یکدانه پیدا شد

دو جانِ جانِ جان ، دو دلبر جانانه پیدا شد

دو سرو ناز یا دو نازنین ریحانه پیدا شد

دو شمع آفرینش ، یک جهان پروانه پیدا شد

دو سرّ داور هستی دو جان در پیکر هستی

یکی پیغمبر هستی یکی روشنگر هستی

یکی سرّالله اکبر ، یکی وجه الله اعظم

دو شمع جمع انسانها دو شاه کشور جانها

دو باب الله احسانها ، دو بسم الله عنوانها

دو سرو باغ و بستانها ، دو باغ روح و ریحانها

دو واجب جاه امکانها ، دو مشعل دار کیهانها

دو خالق را نماینده دو قرآن را سراینده

دو رحمت را فزاینده ، دو دلها را رباینده

یکی بر اولیا سادس ، یکی بر انبیا خاتم

بشارت ای تمام عالم هستی بشیر آمد

گل بستان سرای آفرینش در کویر آمد

نرفته ماه از بزم فلک مهر منیر آمد

بشیران را بشیر آمد نذیران را نذیر آمد

جهان گردیده آسوده ، ملک رخ بر زمین سوده

فلک بر زیور افزوده ، محمد (ص) چهره بگشوده

ز مکه تافته خورشید نورش بر همه عالم

فلک امشب زمین مکه را از دور می بوسد

ملک مهد محمد (ص) را بموج نور می بوسد

بفرمان خدا خاک درش را حور می بوسد

مسیح از عالم بالا کلیم از طور می بوسد

حرم پیموده ره سویش طواف آورده بر کویش

صفا چون گل کند بویش صفاها گیرد از رویش

به یاد لعل لب هایش کند رفع عطش زمزم

چو آمد آمنه کم کم بهم چشم خدا جویش

دو لب خاموش اما عالمی گرم هیاهویش

بناگه تافت خورشید جهان آرا ز پهلویش

منوّر ساخت شرق و غرب را از پرتو رویش

سما در نور او گم شد زمین دریای انجم شد

لبش گرم تبسم شد وجودش در تلاطم شد

که ناگه چشم حق بینش دوباره باز شد از هم

ندا از عمق جان بشنید هان ای مهربان مادر

خدایت را خدایت را بخوان مادر بخوان مادر

سلامت می دهد امشب زمین و آسمان مادر

که هستی آفرین هستیت بخشد رایگان مادر

ببین لطف مؤید را بخوان دادار سرمد را

بدنیا آر احمد را محمد (ص) را محمد (ص) را

بذکر حق کن استقبال ، از پیغمبر اکرم

دل شب آمنه تنها ولی تنها خدا با او

نه عبدالله زنده نه زنان آشنا با او

دعا می خواند و بودی آفرینش همصدا با او

سخن میگفت فرزندش محمد (ص) در خفا با او

امیدش بود و معبودش ، وجودش بود و مولودش

محمد (ص) بود مقصودش ، زهی از بخت مسعودش

گرفتش در بغل مانند جان خویشتن مریم

ز یک سو رو به قبله مادرش حوا دعا گویش

ز یک سو آسیه گل بوسه گیرد از گل رویش

ز یک سو مام اسماعیل همچون گل کند بویش

ز یک سو دست های مریم عذرا به پهلویش

که کم کم درد او کم شد رها از درد و از غم شد

جمال حق مجسم شد محمد (ص) ماه عالم شد

به استقبال او خیزید از جا ای بنی آدم

در آن شب بارگاه آمنه خلد مخلّد شد

در آن شب جلوه گر مرآت حُسن حیّ سرمد شد

در آن شب آفرینش محو و مات روی احمد شد

در آن شب بوسه زن مادر به رخسار محمد (ص) شد

چه عبدی در سجود آمد چه نوری در وجود آمد

چه غیبی در شهود آمد ، خدا را هر چه بود آمد

که او با هر دمش بر آفرینش جان دهد هر دم

چو آن تابنده اختر زاد آن نور مجسّم را

نه آن نور مجسّم بلکه وجه الله اعظم را

فروغی تافت از نورش که روشن کرد عالم را

ندا آمد که زادی بهترین فرزند آدم را

مبارکباد لبخندت گرامی باد فرزندت

بهین عبد خداوندت محمد (ص) طفل دلبندت

که می خوانند مدحش را خدا و انبیا با هم

تو امشب آدم و نوح و خلیل دیگری زادی

ذبیح و خضر و داود و کلیم برتری زادی

مسیحا ، نه ، مسیحای مسیحا پروری زادی

تو امشب بر همه پیغمبران پیغمبری زادی

رُسُل در تحت فرمانش ، کتب یک جمله در شانش

هزاران خضر عطشانش ، صد اسماعیل قربانش

مبارک ای گرامی مادر پیغمبر اکرم

زمین مکه دیشب غرق در نور محمد (ص) بود

چراغ آسمان لبخند زن بر روی احمد بود

جهان آفرینش بهتر از خلد مخلّد بود

تجلای خدا در چهرۀ عبدی مؤید بود

مؤید باد قرآنش گرامی باد فرقانش

معطر باد بستانش جهان در تحت فرمانش

بنای اوست در سیل حوادث کوه مستحکم

محمد (ص) ای چراغ روشنی بخش جهان آرا

بر افروز و بر افروزان بنور خویش دل ها را

بلرزان با نهیب آسمانی کاخ کسری را

ندای تفلحوا از عمق جان برکش بخوان ما را

تو ما را دانش آموزی تو مهر عالم افروزی

تو برق اهرمن سوزی تو در هر عصر پیروزی

لوای توست با دست خدا بر دوش نه طارم

هماره بوی عطر خُلد از خاک درت خیزد

همیشه نور توحید از فراز منبرت خیزد

ندای تفلحوا از مکتب جان پرورت خیزد

فروغ دانش از کرسی درس جعفرت خیزد

شِشُم مولا شِشُم رهبر ، شِشُم هادی شِشُم سرور

شِشُم فرماندۀ داور ، شِشُم فرزند پیغمبر

 که شش خورشید حق از سُلب او تابیده در عالم

الا ای اُمّ فروه آفتاب داور آوردی

محمد (ص) را محمد (ص) را کتاب دیگر آوردی

تعالی الله که مثل آمنه پیغمبر آوردی

تو چون بنت اسد در دامن خود حیدر آوردی

بعصمت مادرش زهرا ، بصورت چون حسین زیبا

حسینی خو ، علی سیما ، امام باقرش بابا

که با عید محمد (ص) عید میلادش بُوَد توأم

کتاب من کتاب الله و دین مصطفی دینم

تولّای امیرالمؤمنین عهد نخستینم

مرام جعفری و مهر آل الله آئینم

نه کاری بوده با آنم نه حرفی مانده با اینم

محبّ آل اطهارم ، علی را دوست میدارم

ز خصمش نیز بیزارم ، به یارش تا ابد یارم

نباشد غیر حبّ و بغض ، دین و مذهب (میثم)
http://eslamdl.loxblog.com

غلامرضا سازگار

 




:: موضوعات مرتبط: اشعار پیامبر (ص) , اشعار امام صادق (ع) , ,
:: برچسب‌ها: اشعار غلامرضا سازگار (میثم) ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
صدیقه در تاریخ : 1402/1/17/4 گفته است :

سلام دوست دارم امکاری کنم در راه معارف دینی وقرانی????

 

سلام

خیلی هم عالی

هر جور که مایل باشید، بنده هم در خدمتم



نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


با نظرات خود، ما را در پیشرفت وبلاگ یاری کنید








RSS

Powered By
loxblog.Com