شعر شناسی در رشته مداحی
وبگو | آموزش منوی کشویی با ul li و css


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

تاریخ : شنبه 19 مرداد 1398
بازدید : 1586
نویسنده : محمدعلی میرزایی

در راستای نشر مطالب فرهنگی و مذهبی و ارتقاء سطح علمی مداحان عزیز ، بنده مطالب زیر را که از جزوه هیئت محبین کریم اهلبیت (ع) تایپ کرده ام ، در اختیار شما مداحان اهل بیت (ع) قرار می دهم.

جزوه درسی هیئت محبین کریم اهلبیت (ع) شهر مقدس قم

مقدمه

یکی از اهداف والای اسلامی بالا بردن سطح کیفی و کمی معرفت افراد جامعه نسبت به آشنایی با شیوه زندگی و سیره حضرت محمد (ص) و اهلبیت (ع) می باشد. این امر فقط با پژوهش در این وادی محقق می شود.

یکی از شاخه های این وادی توسعه رشته مداحی می باشد. در راستای تحقق این امر در گوشه و کنار شهر مذهبی قم کلاسهایی جهت آموزش مداحی برگزار می شود بر همین اساس هیئت کریم اهلبیت (ع) از سال 1371 شروع به تربیت جوانان با ذوق و مستعد نموده است.

از سال 1377 تلاشی دو چندان صورت پذیرفت تا برای بالا بردن سطح علمی عزیزان کلاسهایی در خصوص سلسله درسهای فنون و صنایع ادبی ، انواع ادبی ، عروض و قافیه و معانی و بیان بطور خلاصه و ساده ارائه شود در این میان خلأ عمده در پیشرفت کار عدم وجود جزوه ای جامع و مانع جهت تسهیل در امر یادگیری برادران بود که بحمدالله پس از تلاش مخلصانه برادران عزیز به این مهم دست یافتیم . نکته ای که در این میان حائز اهمیت می باشد ممکن است در نگاه اول جزوه خلاصه و یا بعضی از مطالب کلی گفته شده باشد ، این مطلب به خاطر کمبود علمی جزوه نیست بلکه برای آسان فهم شدن مطالب و یادگیری بهتر به این صورت مدوّن شده است.


در پایان ، هیئت کریم اهل بیت (ع) لازم می داند از کلیه عزیزانی که در تدوین ، تایپ ، نشر و ارزیابی این مجموعه کوشیده اند تشکر و قدردانی نماید.

 

 

بخش اول: شعر

شعر را در لغت به معنی (علم ، دانش ، فهم ، درک و فقه) گفته اند ولی در اصطلاح ادبی ، یکی از اقسام دوگانه کلام است. اکثراً شعر را سخن موزون و قافیه دار گفته اند و عده ای اضافه کرده اند که شعر بایستی خیال انگیز هم باشد.

در کل باید گفت شعر سخنی موزون ، قافیه دار و خیال انگیز می باشد حال باید دید خیال انگیز بودن شعر به چه معنایی است؟

به این مثال توجه کنید:

اگر بگویید ( خورشید طلوع کرد) تنها خبر از طلوع آن داده اید . اما اگر بگویید (گل خورشید شکفت) علاوه بر دادن خبر ، سخن شما خیال انگیز و زیباست ، دلیل خیال انگیز بودن آن پیوند نهانی زیبا میان خورشید و گل و تشبیه خورشید به گل است. این سخن موزون هم هست زیرا بخشهای آن با نظم خاصی کنار هم نشسته اند و اگر می گفتید (گل خورشید شکفته شد) این سخن تنها خیال انگیز بود اما از نعمت وزن بهره ای نداشت.

پس شعر یک سخن معمولی نیست بلکه شاعر با چیر دستی خاصی واژه ها را کنار یکدیگر می گذارد و صورتهای خیال انگیز زیبایی خلق می کند که البته دارای وزن و قافیه نیز می باشد.

درباره اولین شعر فارسی با تمام اختلاف آرایی که وجود دارد ، بیشتر محققان قول «تاریخ سیستان» را پذیرفته اند . بنابر این قول ، محمد بن وصیف سنگزی دبیر رسایل یعقوب لیث صفار ، اولین شاعر زبان فارسی می باشد ، در خاتمه بیتی از وی می آوریم.

ای امیری که امیران جهان خاصه و عام           بنده و چاکر و مولای و سگ و بند و غلام

http://eslamdl.lxb.ir

انواع شعر

1. شعر کلاسیک

  شعر کلاسیک همان اشعاری می باشد که از دیوان های قدیم بر جای مانده است و هم اکنون نیز شعرایی هستند که به این شیوه شعر می سرایند . شعر کلاسیک دارای وزن و قافیه می باشد همچنین در این گونه اشعار ، مصراع ها متساوی هستند.

 

2. شعر نو

آنچه در اصطلاح به آن (شعر نو) یا (شعر آزاد) می گویند ، اشعاری است که در دهه های اخیر تحت تأثیر شعر معاصر اروپا بویژه فرانسه در زبان فارسی سروده شده است. اولین بار نیما یوشیج این شیوه شعر را در زبان فارسی باب کرد وی را پدر شعر نوی فارسی نام نهاده اند. مشخصات این اشعار به شرح ذیل می باشد:

الف) مصراع ها به یک اندازه نیست و بصورت بندهایی تقسیم شده است.

ب) قید تساوی وزن برداشته شده است.

ج) با درهم شکسته شدن قواعد و ظوابت شعر سنتی ، شاعر نو پرداز لزوماً نه تنها بیش از پیش خود را متعهد به نو آوری در محتوای شعر می داند ، بلکه تلاش می کند زبان شعری متمایزی ارائه دهد.

نمونه ای از شعر آقای اخوان ثالث:

بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند / گرفته کوله بار زاد ره بر دوش / فشرده چوب دست خیزران در مشت / گهی پر گوی و گه خاموش ...

 

http://eslamdl.lxb.ir

انواع شعر نو

1. شعر آزاد

در شعر آزاد هم وزن وجود دارد هم قافیه ، لیکن جای قافیه مشخص نیست و هیچ قید و بندی و جود ندارد که قافیه کجا قرار بگیرد. از میان شاعران معاصر نیما ، اخوان ثالث ، فروغ و سپهری به این اسلوب شعر می سرودند.

 

2. شعر سپید

هر جند شعر سپید شعری است آهنگین و هنگام خواندن آن به نوعی آهنگ آن در ذهن متبادر می شود لیکن دارای وزن عروضی نمی باشد. لازم به ذکر می باشد این گونه اشعار دارای قافیه می باشد. از میان شعرای معاصر ، شاملو به این شیوه شعر می سروده است ، بعبارت دیگر این شیوه خاص آقای شاملو می باشد.

 

3. موج نو
در این نوع شعر وزنی وجود ندارد ، همچنین قافیه نیز در آن به چشم نمی خورد ضمنا باید متذکر شویم این گونه اشعار آهنگین نیستند. شاید این سؤال پیش بیاید که این نوع شعر با نثر ساده چه تفاوتی می کند؟ در پاسخ باید گفت که وجه تمایز این دو با هم در تخیل انگیز بودن موج نو می باشد. لازم به ذکر می باشد که این شیوه به دشواری و پیچیدگی در معنی (تعقید) مشهور است.

http://eslamdl.lxb.ir

برای وارد شدن به بحث انواع ادبی (قالب ها و ...) لازم دانستیم ابتدا چند اصطلاح را توضیح دهیم تا پیش زمینه ای شود برای توضیحات بعدی ، در ذیل به تفصیل هریک از این اصطلاحات می پردازیم.

1- بیت

در لغت به معنی (خانه) است ، اما در اصطلاح ادب واحد شمارش شعر می باشد و به کمترین مقدار شعر یا سخن منظوم اطلاق می شود.

بیت به اجزایی تقسیم می شود که عبادتند از (مصراع ، صدر ، عروض ، ابتدا ، ضرب یا عجز و حشو)

صدر است و عروض و ابتدا وانگه ضرب       و آنها که در آن میانه باشد حضو است

به نام گزاری اجزای بیت توجه کنید:

توانا بود هر که دانا بود     به دانش دل پیر برنا بود

صدر   حشو    عروض     ابتدا        حشو    ضرب یا عجز

 

2- مصراع

مصراع (یا به تخفیف مصرع) در لغت به معنی (یک لنگه از در دو لختی) است ، به این معنا که هر دو لنگه را به تنهایی می توان گشود و نیز هر دو لنگه با هم دری تمام و بیتی کامل می شود در شعر کلاسیک فارسی هربیت از دو مصراع تشکیل می شود.

توانا بود هر که دانا بود(مصراع)

به دانش دل پیر برنا بود(مصراع)

 

3- قافیه

قافیه در لغت ، پشت گردن و از پی رونده است و در اصطلاح ، به واژه هایی که در پایان ابیات می آید اطلاق می شود مانند دو واژه گل و بلبل که علامت ضمه و لام در هر دو مشترک می باشد.

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش       بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

 

4- ذو قافیتین

سروده ای است که دارای دو قافیه باشد و آن است که اگر یکی از دو قافیه از سخن حذف شود ، آنچه می ماند خود بیتی با قافیه باشد. برای مثال این بیت از فرصت شیرازی را می آوریم.

ساقیا! فصل بهار و موسم گل وقت بستان        جام می ده تا به کی داری تعلل پیش مستان

که در صورت حذف (وقت بستان ، پیش مستان) بیتی چنین بدست خواهد آمد

ساقیا! فصل بهار و موسم گل        جام می ده تا به کی داری تعلل

 

5- ردیف

در لغت یعنی ترک کسی سوار شدن و در اصطلاح ادب عبارتست از واژه ای که عیناً در پایان تمامی اشعار تکرار شده باشد ضمنا لازم به ذکر است که قافیه پیش از ردیف قرار دارد.

حال برای روشن شدن مطلب مثالی می زنیم.

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش         بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

 http://eslamdl.lxb.ir

در این قسمت لازم می دانیم قسمتی از انواع ادبی را که از ارکان مداحی می باشد و به وفور مورد استفاده قرار می گیرد ، یعنی در مورد مرثیه و نوحه اجمالا توضیحی داده شود.

1. مرثیه

«مرثیه» و «رثا» در لغت به معنی گریستن بر مرده است در حالیکه از هنرها و محاسن اخلاقی و روحی او یاد کنند ، اما در اصطلاح ادب، شعر غنایی را گویند که در ذکر فضیلت و مَحمَدَت (ستایش و مدح) های تازه درگذشته ای سروده باشند. این تازه درگذشته ممکن است یکی از نزدیکان یا یکی از دوستان و آشنایان شاعر یا دانشمند و یاحاکمی باشد و یا حتی بر ویرانی شهر و دیاری و یا از دست رفتن وضعیت اجتماعی مطلوب و یا در تعزیت یکی از بزرگان دین سروده باشد.

مطلب آخر باید بیشتر مورد عنایت ما قرار گیرد ، زیرا بحث ما بیشتر در این زمینه خواهد بود ؛ مراثی مذهبی در سده دهم هجری {پس از آنکه تشیع در اوایل این قرن مذهب رسمی ایران شده بود} با ترکیب بند معروف محتشم کاشانی به کمال خود رسید ؛ مرثیه مذهبی در زمان معاصر نیز رواج فراوان دارد و مخصوص ما شیعیان است. بسیاری از شاعران با نام و گمنام ما هستند که در رثای معصومان (ع) و بویژه آزاد مرد تاریخ حضرت سیدالشهدا حسین بن علی (ع) و اهل بیت مکرم ایشان ، با سوز و گداز مرثیه می سرایند.

شعر مرثیه در بیشتر قالبهای شعری مانند قطعه ، قصیده ، ترکیب بند ، ترجیع بند ، غزل و مثنوی می گنجد.

اما بهتر است برای سرودن اینگونه اشعار به لحاظ مرثیه بودن ، از اوزان سنگین استفاده شود.

 

2. نوحه

قسمتی از اشعار مرثیه ، نوحه می باشد و آن اشعاری است که در بندهای مختلف انشاء می شود و معمولا همراه با سینه زدن و یا زنجیر زدن انشاد می گردد. و سربندها را گروه عزاداران تکرار می کنند. در نوحه های ما ، شعرا بیشتر از قالب مستزاد و ترجیع بند استفاده می کنند ، شاید این سؤال پیش بیاید که چرا این دو قالب؟؟!! در جواب باید اذعان داشت که به لحاظ شکل ساختاری این دو قالب و به علت وجود تکرار در مصرع های ترجیع بند و تکرار در پاره های مستزاد این امکان فراهم آمده که قسمتهایی بصورت دسته جمعی توسط عزاداران انشاء شود. وجود این قابلیت باعث انتخاب این دو قالب برای سرودن اشعار نوحه شده است. اگرچه شعرهای نوحه سرایی دارای وزن می باشند ولی مانند شعرهای کلاسیک دارای چارچوب خاصی نیستند و نوحه سرا از اختیارات شاعری وسیعتری بهره می گیرد. تغییر وزن در آنها زیاد است و طول مصراع ها به اقتضای مضمون و آهنگ کلام کم و زیاد می شود از آنجا که سرایندگان نوحه ها از روی عشق و اعتقاد و بر معیار ذوق و قریحه طبیعی خود به سرودن شعر می پردازد گاهی این اوزان، جدید و بدیع از آب در می آیند، به همین دلیل مورد تقلید شاعران در دیگر زمینه های شعری شده است.

در پایان نمونه ای از شعر مستزاد را که در مداحی بکار رفته می آوریم.

آن کو به ره دین پیمبر سر وجان داد ، حسین است       هم اکبر و هم اصغر خود را به عیان داد ، حسین است

http://eslamdl.lxb.ir

قالب های شعری

تعریف قالب

اگر بخواهیم اشعار را از نظر شکل ظاهری و فیزیکی مورد بررسی قرار دهیم ، برای نام نهادن اشعار باید طرحی پیاده کرد و آن چیزی نیست مگر همان قالب شعری (منظور از شکل ظاهری ، نوع قافیه بندی و تعداد ابیات و موضوعات مطرح شده در شعر مد نظر می باشد).

http://eslamdl.lxb.ir

انواع قالب های شعری

1- قالب های اصلی    2- قالب های فرعی

قالب های اصلی

1. تک بیتی (فرد)

نوعی از شعر است که شاعر تمام مقصود و نظر خود را در یک بیت بیان می کند ، البته این اشعار بیشتر جنبه اخلاقی دارند ؛ قافیه ممکن است در دو مصراع وجود داشته باشد یا فقط در مصراع دوم باشد. در پایان مثالی می زنیم:

الف)

شست و شاهد هر دو دعویِ بزرگی می کنند       پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتری است

ب)

شب بود و ماه بود و تو بودی و زنده رود        ای آفتاب صبح دمیدی و زود بود

لازم به ذکر است که تک بیت ها بیشتر جنبه ارسال المثل دارند و مشهورترین تک بیت سرایان «صائب» و «کلیم» می باشند که هر دو از شعرای سبک هندی می باشند ، بعبارت دیگر سبک هندی سبک تک بیت ها است. در این دوره شعر از دربار بیرون آمد و بیش از پیش مردمی شد و حتی تک بیت هایی بصورت قاب کرده در قهوه خانه ها به چشم می خورد.

2. رباعی

عبارتست از چهار مصراع که سه مصراع اول ، دوم و چهارم آن هم قافیه باشد ؛ گاهاً رباعی هایی وجود دارد که مصرع سوم نیز با دیگر مصراع ها هم قافیه است که اصطلاحاً به آن (خصی) می گویند. وزن رباعی را برای سهولت درتشخیص با (لا حول و لا قوّۀ الا بالله) تطبیق می کنند. همچنین رباعی به وزن (مفعول/مفاعیل/مفاعیل/فعل) می باشد. لازم به ذکر است که رباعی خاص زبان فارسی می باشد و عرب ها آن را از ایرانیان تقلید کرده اند. در عربی به رباعی (الدوبیت) می گویند. در رباعی سه مصراع اول حکم تمهید (مقدمه) را دارد و در مصراع چهارم نتیجه گفته می شود.

به این بیت صائب توجه کنید:

در رباعی بیت آخر می زند ناخن به دل       خط پشت لب به چشم ما ز ابرو خوش تر است

 

رباعی به لحاظ موضوع به سه بخش تقسیم می شود:

1- عاشقانه: رودکی

2- صوفیانه: ابو سعید ابوالخیر ، عطار ، مولوی

3- فلسفی: حکیم عمر خیام

لازم به ذکر است که مشهورترین رباعی سرای ادب فارسی حکیم عمر خیام می باشد. در پایان مثالی از این شاعر می زنیم ، سپس نموداری از آن را رسم می کنیم.

در کارگه کوزه گری رفتم دوش          دیدم ده هزار کوزۀ گویا و خموش

هر یک به زبان حال با من گفتند         کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

--------------- *       --------------- *

---------------          --------------- *

3. دوبیتی

دوبیتی به لحاظ شکل ظاهری کاملا مانند رباعی می باشد ، با این تفاوت که وزن دوبیتی با رباعی فرق دارد و تفاوت دیگر در نوع خواندن دوبیتی می باشد که دوبیتی با مصوت کوتاه شروع می شود ولی رباعی با مصوت بلند شروع می شود. دوبیتی در وزن (مفاعیل/مفاعیل/فعولن) می باشد. دوبیتی بیشتر در موضوعات عرفان ، عشق و خداشناسی قلبی است. از مشهورترین دوبیتی سرایان زبان و ادب فارسی فائز دشتستانی و باباطاهر عریان می باشند. در پایان نمونه ای از شاعر آخر و نمودار ترسیمی آنرا رسم می کنیم.

ز دست دیده و دل هر دو فریاد          که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز پولاد           زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

------------ *        ----------- *

------------ *        ----------- *

در این دوبیتی تمام مصراع ها هم قافیه می باشد که البته این گونه موارد استثنایی می باشد.

به صحرا بنگرم صحرا تو بینم         به دریا بنگرم دریا تو بینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت        نشان از قامت رعنا تو بینم

این دوبیتی بصورت استاندارد می باشد؛ همانطور که ملاحظه می کنید سه مصراع اول ، دوم و چهارم هم قافیه می باشند.

4. قطعه

قطعه به شعری گفته می شود که مصراع های زوج آن هم قافیه باشند و تعداد ابیات آن حداقل دو و یا هفت ، هشت بیت می باشد. قطعه از نظر موضوع دارای وحدت معنایی می باشد و درون مایه آن مطالب اخلاقی ، اجتماعی ، تعلیمی ، مدح ، هجو و انتقادی می باشد. قطعه به لحاظ شکل ظاهری مانند قصیده و غزل می باشد با این تفاوت که اولا تعداد ابیات آنها با هم فرق دارد ، ثانیا بیت اول در قطعه قافیه دار (مصرع) نیست ولی در قصیده و غزل بیت اول قافیه دار می باشد.

از معروفترین قطعه سرایان ادب فارسی می توان از ابن یمین ، انوری و پروین اعتصامی نام برد. در پایان برای نمونه مثالی از قطعه آورده و همچنین نمودار ساختاری آن را رسم می کنیم.

هر کجا دردمندی از سر شوق         گوش بر ناله حمام کند

چادر پایی بر آورد آواز               و ان تلذذ بر او حرام کند

حیف باشد صفیر بلبل را              که زفیر خر ازدحام کند

کاش بلبل خموش بنشستی            تا خر آواز خود تمام کند

------------          ------------ *

------------          ------------ *

------------          ------------ *
------------          ------------ *

5. مثنوی

مثنوی منسوب به مثنی به معنی دو تایی می باشد ، همچنین شعری است که وزن آن یکی ولی قافیه در هر بیت جداگانه می باشد و در آن شاعر در انتخاب قافیه محدود نمی باشد و دست وی در انتخاب قافیه باز است و بیشتر برای داستان ها و شرح موضوعات طولانی و مفصل بکار می رود.

درون مایه های مثنوی به چهار دسته تقسیم می شود:

1) حماسی و تاریخی: شاهنامه و اسکندرنامه

2) اخلاقی و تعلیمی: بوستان

3) عاشقانه و بزمی: خسرو و شیرین ، ویس و رامین

4) عارفانه: مثنوی معنوی ، منطق الطیر

لازم به ذکر است که مثنوی از قالب های خاص زبان و ادب پارسی می باشد ، همچنین در ادبیات عرب این قالب رواج چندانی ندارد. در عربی به مثنوی «مُزدَوَج» می گویند.

در پایان برای نمونه از این قالب شعری مثالی می آوریم همچنین نمودار ساختاری آن را رسم می کنیم.

مثنوی ذیل از امام راحل (ره) در برشماری ویژگی های یادگار پیامبر اکرم (ص) و فاطمه (س) می باشد.

فاطی از فاطمه خواهد سخنی            بین چه می خواهد از مثل منی

آن که جبریل پیام آور اوست            عارف منزلتش داور اوست

کیست در جمع رسل جز احمد           کاتب وحی وی از سوی احد

دخترم! دست بدار از دل من             عشق من جوی در آب و گل من

-------------- *         ---------------- *

-------------- #        ---------------- #

-------------- "         ---------------- "

-------------- @       --------------- @

6. مُسَمَّط

مسمط در لغت به معنی در بند کشیدن مروارید می باشد و در اصطلاح ادب نوعی شعر هم وزن و مرکب از بخش های کوتاه که تمامی آنها در وزن و تعداد مصراع ها یکی می باشد. ولیکن قافیه هربند نسبت به بند دیگر متفاوت می باشد. لازم به ذکر است که در هر بند مصراع آخر با دیگر مصراع ها هم قافیه نیست. بدین نحو (الف الف الف ی) (ب ب ب ی) (ج ج ج ی) همچنین مصراع های آخر هر بند با هم هم قافیه می باشند.

به مسمط هایی که بند مسمط و رشته مسمط آنها مجموعا سه مصراع باشد«مسمط مثلّث» ، به چهار مصراعی «مسمط مربّع» و به پنج مصراعی «مسمط مُخمَّس» و به شش مصراعی «مسمط مُسدّس» می گویند.

مسمط حداقل مثلث و حد اکثر (معمولا) مسدس می باشد. درون مایه مسمط مانند قصیده است و بنیانگذار آن منوچهری دامغانی می باشد.

گویی بط سپید جامه به صابون زده است            کبک دری ساق پای در قدح خون زده است

    برگل تر عندلیب ، گنج فریدون زده است            لشکر چین در بهار ، خیمه به هامون زده است

لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده است

خیمه آن سبز گون ، خرگه این آتشین

باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمده است          کم سخن عندلیب دوش به گوش آمده است        

   از شغب مردمان لاله به جوش آمده است             زیر به بانگ آمده است بم به خروش آمده است

نسترن مشک بوی باده فروش آمده است

سیمش در گردن است ، مشکش در آستین

تبصره:

در سده های اخیر نوعی مسمط ابداع شده که در آن به ابیات شعر معروفی از شاعری (معمولاغزل) مصراع هایی بیفزایند تا تبدیل به مسمط شود و آن ممکن است مربع ، مخمس یا مسدس باشد ، به این نوع مسمط ، «مسمط تضمینی» می گویند. در بالا مسمط نوع اول را در مثال آوردیم ، حال مسمط نوع دوم (تضمینی) را در مثالی آورده و نمودار آنها را که در شکل یکی است رسم می کنیم.

مه من نقاب بگشا ز جمال کبریایی            که بتان فرو گذارند اساس خودنمایی

شده انتظارم از حد چه شود ز در درآیی            ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی

چه کنم؟ جز این نباشد گل باغ آشنایی

چه کسم چه کاره ام من که رِسَم به عاشقانت           شرف است آن که بوسم قدم ملازمانت         

     به کمینه استخوانی که برد هما ز خوانت             همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانه گدایی

------------- الف        ------------- الف

------------- الف        ------------- الف
----------- ی

------------ ب        ----------- ب

------------ ب        ----------- ب
----------- ی

7. مستزاد

مستزاد درلغت به معنی زیاد شده و افزون شده می باشد و در اصطلاح قالب شعری است که شاعر در آخر مصراع یا بیت ، پاره یا مصراعی بیاورد که در وزن مستقل اما قسمتی از همان بحر باشد و در مضمون گاهی مکمل معنی قبلی و گاهی نیز مستقل از آن باشد.

مستزاد در انواع شعر مانند رباعی ، غزل ، قصیده ، قطعه و گاهی به ندرت در مثنوی می آید.

قدمت مستزاد به قرن پنجم و ششم میرسد و ظاهرا ریشه در اشعار صوفیه دارد. برای شاهد مدعی قسمتی از اشعار مولانا را می آوریم که گویا در جلسات سماع قسمت مستزاد را تکرار می کرده اند.

ای نوش کرده نیش را ، بی خویش کن با خویش را           با خویش کن بی خویش را چیزی بده درویش را

تشریف ده عشاق را ، پر نور کن آفاق را             بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را

درویش را چه بود نشان ، جان و زبان در فشان          نی دلق صد پاره کشان چیزی بده درویش را

همانطور که ملاحظه می کنید عبارت (چیزی بده درویش را) تکرار شده است.

از شعر مستزاد در دوره مشروطیت استقبال شد و مضامین اجتماعی ، سیاسی ، انتقادی در آن راه یافت به نمونه ای از شعر مستزاد در دوره مشروطه توجه کنید.

دوش می گفت این سخن دیوانه ای بی بازخواست ، درد ایران بی دواست

عاقلی گفتا که از دیوانه بشنو حرف راست ، درد ایران بی دواست

8. ترجیع بند

ترجیع بند در حقیقت غزل هایی است که توسط یک بیت ثابت مصرع که بصورت مشترک در تمام بندها تکرار می شود. باید توجه داشت که ترجیع بند قالبی است خاص زبان و ادب پارسی و درون مایه آن مدح ، عشق و عرفان می باشد.

قدیمی ترین ترجیع بند از فرخی سیستانی است و از مشهورترین ترجیع بند سرایان می توان از سروده های هاتف ، مولانا و سعدی نام برد. در حقیقت شاعر برای رهایی از تنگنای قافیه ترجیع را می آورده تا بتواند قافیه را تغییر داده شعر را ادامه دهد. به این بیت مولانا در توضیح مضمون توجه کنید:

ترجیع کنم ای خواجه که این قافیه تنگ است          نی ، خود نزنم دم که دم ما همه ننگ است

در پایان مثالی از ترجیع بند سعدی آورده و به رسم نمودار ساختاری آن می پردازیم.

ای دل نه هزار جهد کردی            که اندر طلب هوا نگردی

کس را چه گنه تو خویشتن را         بر تیغ زدی و زخم خوردی

هم چاره تحمل است و تسلیم           ورنه به کدام جهد و مردی

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله کار خویش گیرم

بگذشت و نگه نکرد با من            در پای کشان ز کبر دامن

دو نرگس مست نیم خوابش           در پیش و به حسرت از قفا من

هرگز نشنیده ام که یاری              بی یار صبور بود تا من

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله کار خویش گیرم

----------- الف       ----------- الف

-----------            ----------- الف

-----------            ----------- الف

------------ ج

------------ ج

----------- ب        ------------ ب

-----------            ------------ ب

-----------            ------------ ب

----------- ج

----------- ج

9. ترکیب بند

ترکیب بند کاملا شبیه ترجیع بند می باشد با این تفاوت که بیت بند در ترجیع بند میان پاره ها ثابت بود ولی در ترکیب بند این بیت در میان پاره ها متفاوت می باشد. گویا اولین کسی که ترکیب بند را باب کرد قطران تبریزی بود و از مشهورترین ترکیب بند سرایان می توان از محتشم کاشانی و وحشی بافقی نام برد.

لازم به ذکر است که اصطلاح ترکیب بند بعد از حمل ه مغول به این نام اسم برده شد زیرا در اشعار مولانا ترکیب بندهایی وجود داشته است که وی آنها را در قسمت ترجیع آورده است و در اصل ترکیب بند و ترجیع بند را یکی می دانسته اند.

در پایان قسمتی از ترکیب بند وحشی بافقی و نمودار ساختاری آن را رسم می کنیم.

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید            داستان غم پنهانی من گوش کنید      

قصه بی سر وسامانی من گوش کنید          گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نهفتن تا کی

سوختم سوختم این سوز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم           ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم          بستۀ سلسلۀ سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

 

----------- الف       ---------- الف

-----------            ---------- الف

----------- ج

----------- ج

----------- ب        ----------- ب

-----------            ----------- ب

----------- ح

----------- ح

10. قصیده

قصیده یعنی شعری که در پی قصد خاصی است و آن چیزی نیست جز مدح. قصیده قالب رایج زبان فارسی از اوایل قرن چهارم تا اواخر قرن ششم می باشد اوج این قالب شعری قرن پنجم و ششم است.

آنچه در ابیات قصیده به وضوح دیده می شود ارتباط معنایی بین ابیات می باشد. قصاید فارسی از ادبیات عرب تقلید شده است. این مطلب در اشعار عنصری و منوچهری آشکار می باشد.

اعم موضوعات تقلیدی شامل (وصف خمر ، شتر و بیابان ، گریه بر اطلال و دمن ، وصف کعبه ، مراسم دینی ، بیان عادات عرب و حتی تشبیهات یادآور قصاید معروف اعراب می باشد) در قرن هفتم درست بعد از حمله مغول غزل جای خود را به قصیده داد.

http://eslamdl.lxb.ir

ساختمان قصیده

قصیده معمولا بین 16 تا 200 بیت سروده شده است و همچنین شعری است که دو مصرع بیت اول و مصرع های دوم بقیه بیت ها هم قافیه باشند.

بخش های تشکیل دهنده قصیده:

1- تَغَزُّل: از بیت نخستین قصیده تا بیت تخلّص را اصطلاحاً تغزل می گویند.تغزل به عبارت دیگر مقدمه قصیده می باشد؛ در این مقدمه از مدح معشوق و ذکر زیبایی های او ، طبیعت و توصیف مجلس بزم سخن به میان می آید. اگر قصیده ای این مقدمه را نداشته باشد ، به اینگونه قصیده اصطلاحاً قصیده «محدود یا مقتضب» می گویند. تغزل قصیده شباهت زیادی به غزل دارد ولی با غزل به لحاظی متفاوت می باشد.

تفاوت تغزّل با غزل

1) تغزل دارای لحنی عاشقانه می باشد درحالیکه غزل غمگینانه است.

2) تغزل بیرون گرایانه (به وصف چیزهای ظاهری از جمله طبیعت) است درحالیکه غزل درون گرایانه (بیان حالات درونی) است.

3) تغزل در سبک خراسانی مطرح می شود ، این درحالی است که غزل در سبک عراقی مورد بررسی قرار می گیرد.

4) در تغزل معشوق زمینی و دست یافتنی است درحالیکه معشوق در غزل رویایی یا اساطیری می باشد.

2- تخلُّص
بعد از تغزل شاعر یکی دو بیتی می آورد تا تغزل را به بدنه قصیده متصل نماید؛ اگر این کار ماهرانه صورت گیرد به آن (حُسن تخلّص) گویند. تخلص در اصل به معنی خلاص شدن و رهایی می باشد؛ یعنی شاعر از تغزل رها شده و به مدح می پردازد. لازم به ذکر است که تخلص در قصیده با تخلص در غزل فرق دارد ؛ تخلص در غزل که بعداً نیز از آن سخن به میان می آید ، آوردن نام شاعر در بیت آخر یا یک بیت به آخر غزل خود می باشد.

3- تنه قصیده

تنه قصیده به لحاظ موقعیت و جایگاه میان تخلص و مقطع قرار دارد و شاعر در آن به مدح ممدوح می پردازد و با اغراق او را بصورت یک قهرمان حماسی و ما فوق طبیعی جلوه می دهد.

4- مقطع

پایان قصیده که همان بیت مقطع (شریطه) می باشد و آن دعا در حق ممدوح می باشد. این دعا معمولا با تایید (عمر ابد خواستن برای ممدوح) همراه است و اما وجه تسمیه مقطع به شریطه معمولا به این علت است که دعا با جمله شرطی بیان می شود.

تبصره:

یکی از خصوصیات قصیده تجدید مطلع می باشد. عدم جواز تکرار قافیه در قصیده که معمولا طولانی است باعث شد تا شاعران برای ادامه قصیده های بلند و جواز استفاده از قافیه های تکراری بیت مصرع دیگری بیاورند و مجدداً قصیده را ادامه بدهند.

http://eslamdl.lxb.ir

نامگذاری قصاید

1) بر اساس کلمه ردیف و قافیه باشد. مثلا قصیده ای که ردیف یا قافیه با الف تمام شود را «الفیه» می گویند.

2) بر اساس تغزّل باشد. مثلا در وصف پاییز باشد به آن «خزانیه» می گویند.

3) بر اساس موضوع یا مضامین باشد. مثلا مدح باشد به آن «مدیحه» می گویند.

در پایان برای مثال از قالب قصیده قسمتی از قصیده سعدی را آورده و نمودار ساختاری آن را رسم می کنیم.

به نوبت اند ملوک اندر این سپنج سرای           کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای

چه دوستی کند ایام اندک اندک بخش             که بار باز پسین دشمن است جمله ربای

چه مایه بر سر این ملک سروران بودند           چو دور عمر به سر شد در آمدند از پای

تو مرد باش و ببر با خود آنچه بتوانی           که دیگران به حسرت گذاشتند به جای

و .......                                                                                                         

----------- *         ----------- *

-----------            ----------- *

-----------            ----------- *

-----------            ----------- *

-----------            ----------- *

-----------            ----------- *

-----------            ----------- *

-----------            ----------- *

http://eslamdl.lxb.ir

11. غزل

تغزل قصیده همان است که در قرن پنجم مستقل شد و نوع ادبی غزل را بوجود آورد. غزل در قرن هفتم رسماً قصیده را عقب راند و به اوج رسید. ابیات غزل بین 5 تا 10 بیت متغیر می باشد. از لحاظ شکل ظاهری درست مانند قصیده دارای مطلع مصرع و مصراع های زوج آن با هم هم قافیه می باشد. غزل به تقلید از قصاید غنایی اعراب توسط ایرانیان در زبان فارسی ابداع شد. از اولین غزل سرایان واقعی به معنی اصطلاحی آن می توان از «شهید بلخی» و «رودکی» نام برد.

تخلص: این است که شاعر نام خود را در بیت آخر یا یک بیت به آخر غزل می آورد. لازم به ذکر است که این تخلص با تخلصی که در قسمت قصیده ذکر کردیم متمایز می باشد.

غزل بعد از سنایی به سه قسمت تقسیم شد که در زیر به تفصیل آن می پردازیم:

1) غزل عاشقانه: در این غزل در مورد عشق مجازی سخن به میان می آید. از جمله کسانی که این نوع غزل را می سرودند می توان از «انوری ، ظهیر ، جمال ، کمال اصفهانی و در اوج آنها سعدی» نام برد.

2) غزل عارفانه: در این غزل فقط معشوق الهی و روحانی مد نظر بوده است. «خاقانی ، نظامی ، عطار ، عراقی و دراوج آنها مولوی » از این جمله اند.

3) غزل تلفیقی: در این نوع غزل می توان رد پایی از معشوق روحانی و معشوق زمینی جست. «اوحدی مراغه ای ، خواجوی کرمان ، سلمان ساوجی و در اوج آنان از حافظ شیرازی» نام برد.

در پایان قسمتی از غزل حافظ را آورده و به رسم نمودار ساختاری آن می پردازیم.

سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد                    به دست مرحمت یارم در امیدواران زد

چو پیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست              بر آمد خنده خوش بر غرور کامگاران زد

نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست             گره بگشاد از ابرو و بر دل های یاران زد

من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست              که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد

کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری                       کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد

خیال شهسواری پخت وانگه چون دل مسکین               خداوندا نگه دارش که بر قلب سواران زد

در آب و رنگ رخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم             چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد

------------ *        ------------ *

------------           ------------ *

------------           ------------ *

------------           ------------ *

------------           ------------ *

تبصره: نامگذاری غزل بنابر تعداد ابیات آن:

1) غزل تمام:غزلی که ابیات آن بین پنج تا ده بیت باشد.

2) غزل ناتمام: غزلی که تعداد ابیات آن کمتر از میزان معمول یا بین سه تا پنج بیت باشد.

3) غزل نشاید: غزلی که تعداد ابیات آن از سه بیت کمتر باشد.

 

قالب های فرعی

1- تمام مطلع

تمام مطلع به قالب شعری ای گفته می شود که تمام مصراع های آن قافیه مشترک داشته باشند یعنی تمام ابیات آن مصرع باشند شکل مذکور هم در قصیده دیده می شود و هم در مثنوی. قدیمی ترین این نوع شعر منسوب به ابوعلی دقاق نیشابوری است ، علاوه بر او ، سعدی ، مولوی و سنایی در این نوع قالب شعری خود را آزموده اند.

در پایان برای نمونه مثالی زده و نمودار ساختاری این قالب شعری را رسم می کنیم.

گر برود به هر قدر در ره دیدنت سری          من نه حریف رفتنم از در تو به هر دری

خود نبود وگر بود تا به قیامت آزری             بت نکنند به نیکویی چون تو بدیع پیکری

سرو روان ندیده ام جز تو به هیچ کشوری          هم نشنیده ام که زاد از پدری و مادری

----------- الف          ----------- الف

----------- الف          ----------- الف
----------- الف          ----------- الف

 

2- مثنوی غزل

از نظر شکل ظاهری مانند مثنوی است یعنی هر بیت دارای قافیه ای جداگانه می باشد ولی در تمام ابیات ردیف تکرار شده و به شعر شکل غزل را داده است . این نوع قالب شعری در دیوان مولانا دیده شده است.

به دو بیت زیر توجه کنید و شیوه قرار گرفتن ردیف و قافیه را ببینید.

ای یوسف خوشنام ما خوش می روی بر بام ما          ای در شکسته جام ما ای بر دریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما             جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما

به گلمات (بام ، دام ، منصور و انگور) توجه کنید که به شعر شکل مثنوی داده ، حال به ردیف (ما) توجه کنید که به شعر رنگ و لعاب غزل را داده است.

 

3- چهار پاره

از قالب های جدید که همزمان با رواج شعر نو شیوع پیدا کرد دوبیتی هایی است که در مصراع های آن قافیه رعایت نشده است ولی گاهاً شعرا در مصراع های زوج قافیه را رعایت کرده اند. آنچه در چهارپاره باید مورد توجه قرار گیرد اتفاق معنی در کلیه اجزای متن می باشد.

در پایان نمونه ای برای مثال آورده و نمودار ساختاری قالب را رسم می کنیم.

در هر قدم که رفت درختی سلام کرد             هر شاخه دست خویش به سویش دراز کرد

او دست های یک یکشان را کنار زد                 چون کولیان نوای غریبانه ساز کرد

----------- الف         ----------- ب

-----------ج              ----------- د

 

4-ترجیع - غزل

در این قالب ابیات ، قافیه درونی دارند و در پایان هر بیت عبارتی نسبتاً طولانی تکرار می شود که نمی توان بدان ردیف گفت زیرا قبل از قافیه نیست ، از طرف دیگر نمی توان به این گونه اشعار ترجیع بند گفت زیرا در ترجیع بند بیتی باید تکرار شود. اینگونه اشعار در دیوان رودکی ، سنایی ، مولوی ، سعدی دیده می شود و از همه بیشتر این گونه اشعاردر دیوان مولانا وجود دارد ، همه این اشعار به صورت غزل نوشته شده است ولی به نظر ما باید در قالب ترجیع غزل به شیوه ذیل نوشته شود.

ای نوش کرده نیش را           بی خویش کن با خویش را

با خویش کن بی خویش را          چیزی بده درویش را

تشریف ده عشاق را              پر نور کن آفاق را

پر زهر کن تریاق را              چیزی بده درویش را

به نظر می رسد اینگونه اشعار که بصورت ملحون می باشد مصراع ترجیع را بصورت (دم) در مراسم سماع بصورت دسته جمعی می خوانده اند. این قالب شباهت نزدیکی به سبک های مداحی دارد که در نوع خود کار جالبی به نظر می رسد.

 

 http://eslamdl.lxb.ir

بخش دوم : بدیع

 

بدیع در لغت ، امر مخترع و تازه و نوظهور را گویند و در اصطلاح ادیبان ، علم آرایه های سخن می باشد ، همچنین زیورهایی که می توان به واسطه آنها سخن را آراست. به بیان دیگر: بدیع شامل مجموعه قواعد و وسایلی است که وجوه تحسین کلام به آن دانسته شود ، بدیع دانشی است که کلام عادی روزمره را به کلام ادبی متعال بدل می کند.

 

تعریف صنعت:

به ابزاری که موسیقی کلام را به وجود می آورد و یا افزون میکند و بین اجزای کلام روابط هنری به وجود می آورد اصطلاحاً صنعت بدیع گویند. این ابزار و صنایع گاه جنبه لفظی دارند و از جنبه لفظ و ظاهر و کلمات نوعی وزن و موسیقی ایجاد می کنند، به آنها صنایع لفظی می گویند و گاه جنبه معنایی دارند و از طریق تناسبات و روابط معنایی کلام و شعر را منسجم تر می کند.

 

انواع صنعت ادبی:

1- صنایع لفظی   2- صنایع معنوی

 

صنایع بدیعی باعث زیبایی و شادابی کلام می شود و آن را مطبوع و دلپذیر می گرداند و در تأثیر گذاری و حکمت آموزی ، آنرا نزدیک به اعجاز می گرداند. در تفاوت های میان بدیع لفظی و معنوی می توان گفت: ابزاری که جنبه لفظی دارند و موسیقی کلام را از نظر روابط آوایی به وجود می آورند و یا افزون می کنند ، صنعت لفظی گویند.

در بدیع لفظی هدف اینست که متوجه شویم گاهی انسجام کلام ادبی بی اثر روابط متعدد آوایی و موسیقایی در بین کلمات است ، یعنی آن رشته نامرعی که کلمات را به هم گره می زند و بافت ادبی را به وجود می آورد، ماهیت آوایی و موسیقایی دارد.

ولی بحث در بدیع معنوی ، درباره شگردهایی است که موسیقی معنوی کلام را افزون می کند و آن بر اثر ایجاد تناسبات و روابط معنایی خاص در بین کلمات است ، و بطور کلی یکی از وجوه تناسب معنایی بین دو یا چند کلمه برجسته است. به عبارت دیگر ، اگر بدیع لفظی باعث می شود که کلمات به وسیله تشابه و تجانس هر چه بیشتر مصوت ها و صامت ها به یکدیگر وابسته شوند و بین آنها روابط آوایی محسوسی ایجاد شود.

در بدیع معنوی آنچه ذهن را از واژه ای به واژه متوجه می کند و به عبارت دیگر رشته ای که به طرز هنری کلمات را به هم پیوند می دهد تناسب معنایی است.

 

آرایه های لفظی که از آنها علمای بدیع یاد کرده اند فراوانند ، اما عمده آنها به شرح زیر می باشد:

اعنات ، تجنیس ، ترصیع ، تضمین ، رد العجز إلی الصدر ، رد الصدر إلی العجز ، رد المطلع ، قلب ، لف و نشر ، ملون ، و مانند اینها که در جای خود به تفصیل هر یک می پردازیم.

 

انواع مشهور آرایه های (صنعت های) معنوی نیز عبارت است از:

اعداد ، اغراق ، التفات ،ابهام ، براعت ، استهلال ، تفریق ، تقسیم ، تمثیل ، تنسیق الصفات ، جمع با تفریق ، جمع با تقسیم ، حسن تخلص ، حسن تشبه ، حسن طلب ، حسن مطلع ، حسن مقطع ، حشو ، سؤال و جواب ، لغز (معما) ، مطابقه و تضاد ، و مانند این ها.

 

نگاهی اجمالی به تاریخچه علوم بیانی (به معانی و بیان و بدیع مجموعاً علوم بیانی اطلاق می گردد) :

بحث و گفتگو در مورد اعجاز قرآن باعث پیدایش علومی همچون معانی ، بیان و بدیع گردیده است. از این روی کتاب هایی که از سوی قدما به رشته تحریر در آمده است آیات قرآنی را به عنوان استشهاد ذکر می کرده اند. ناگفته نماند هر سه فن در ابتدا با یکدیگر مرتبط بوده اند و لیکن بتدریج از هم جدا شده و هر یک به عنوان دانشی جداگانه مطرح شدند. به هر ترتیب ، نخستین کسی که در باب علوم بیانی به تحقیق و پژوهش پرداخته ، ابو عبیده است که حاصل پژوهش های او در کتاب (مجاز القرآن) است.

واضع علم بدیع ، عبدالله بن المعتز (متوفی سال 296 ه ق) است که صاحب (البدیع) می باشد.

کتابی که در فن بدیع در زبان فارسی به نگارش در آمده است ، (ترجمان البلاغه) محمد بن عم رادویانی «قرن پنجم ه ق» و (حدائق السحر فی دقائق الشعر) رشید وطواط «متوفی 532 ه ق» و (المعجم فی معاییر اشعار عجم) شمس قیس رازی «623 ه ق» و بالاخره آخرین کتاب مشروح در این باب که به زیور طبع رسیده است کتاب (ابداع بدایع) نوشته شمس العلما گرگانی اراکی است که در سال 1328 ه ق تـألیف یافته است.

 

الف: صنایع لفظی

 

1- واج آرایی

 

گاه در یک بیت صامت ها یا مصوت هایی چندین بار تکرار می شوند به صورتی که هنگام خواندن آن بیت افزون بودن آنها نسبت به بقیه حروف کاملا محسوس است به گونه ای که آفریننده موسیقی می باشد و بر تأثیر شعر می افزاید.

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد                 هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

با دقت در این بیت می بینیم که مصوت بلند (آ) ده بار در واژه های مختلف ذکر شده است. اگر به موسیقی و آهنگی که از بیت بر می خیزد توجه کنیم در می یابیم که این تکرار تا چه حد در غنای موسیقی کلام مؤثر می باشد و به گوش نوازی آن کمک می کند ، هنچنین در همین بیت صامت (ج) در مصراع اول به عنوان یک عامل ایجاد کننده موسیقی لفظی حائز اهمیت می باشد.

ای به پای هستی مستان ز هستی شسته دست             جان ما را نیز عشقت در خطر انداخته

با یک بار خواندن این بیت متوجه می شویم که حرف صامت (س) نسبت به بقیه حروف بیشتر تکرار شده است و در لفظ کاملا مشهود است ؛ در مصراع اول بیت ، پنج بار این صامت تکرار شده است که موجب غنای موسیقی کلام شده است و همچنین به بیت زیر توجه کنید واج آرایی در مصوت (آ) و صامت (خ) به وضوح مشخص است.

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد            که تا ز خال تو خاکم شود عبیر آمیز

 

2- تکرار

 

هنگامی که یک واژه بیش از دو بار در بیتی تکرار شود ، آرایه تکرار پدید می آید که موسیقی درونی شعر را افزایش می دهد.

خیال روی کسی در سر است هر کس را            مرا خیال کسی کز خیال بیرون است

با کمی دقت و توجه به موسیقی کلام متوجه خواهیم شد که واژه های کس و خیال 3 مرتبه تکرار شده اند ؛ همچنین به بیت زیر توجه کنید با کمی دقت متوجه خواهیم شد که دو واژه دوست و جان هر کدام 2 بار تکرار شده اند.

گر برود جان ما در طلب وصل دوست           حیف نباشد که دوست دوست تر از جان ماست

 

3- اعنات

 

در لغت به معنی رنجاندن و خود را در کار دشوار انداختن است (التزام و لزوم ما لا یلزم) .

و در بدیع آن است که شاعر خود را ملزم کند تا یک حرف یا بیشتر در قافیه و یا واژه هایی را در تمام سروده ها تکرار کند و یا در سروده ای از الف و یا نقطه و یا هر حرف دیگر استفاده نکند و در اصطلاح خود را به سختی بیندازد.

حال به این مثال ها توجه فرمایید:

 

الف) اعنات در قافیه:

چشم بدت دور ای بدیع شمایل           ماه من و شمع جمع میر قبایل


ب: التزام کلمه چشم در بیت زیر:

ای چشم تو دلفریب و جادو        در چشم تو خیره چشم آهو

 

4- سجع

در لغت به معنی آواز کبوتر و سخن با قافیه است ، و سجع در نثر (نوشتار) حکم قافیه در نظم (شعر) را دارد و به گونه ای که سخنور در ضمن سخن ،  واژه هایی در یک آهنگ بیاورد .

به این سخن از قائم مقام فراهانی توجه کنید:


خوشا به حالت که مایه و معاشی از حلال داری و هم انتعاشی در وصال نه چون ما دل فگار و در چمن سراب گرفتار

به کلمات (معاش و انتعاش) ، (حلال و وصال) ، (فگار و گرفتار) توجه نمایید ، همان طوری که ملاحظه می کنید این کلمات دو به دو با هم ، هم قافیه و هم آهنگ می باشند.

لازم به ذکر است که اولین بار در نثر سجع توسط خواجه عبدالله انصاری در کتاب مناجات نامه به کار رفت و بعدها سعدی آن را به اوج خود در گلستان رسانید ، از دیگر کتاب های مسجع می توان از کلیله و دمنه ، کشف الاسر و گلشن راز نام برد.


5- ترصیع

در لغت به معنی جواهر نهادن بر چیزی می باشد و در بدیع آن است که کلمات در دو مصراع ، دو به دو با هم سجع داشته باشند.

برای نمونه به این بیت از نظامی توجه کنید:

رها گردن ازبار غُل طمع         فشان دامن از خار ذل طمع


اگر کلمات اول مصراع اول را با کلمات اول مصراع دوم مطابقت کنیم ، خواهیم دید که آنها با هم ، هم قافیه می باشد و به ترتیب دیگر کلمات دو مصراع به همین روال می باشند.


6- رد العجز إلی الصدر

آن است که کلمه پایانی بیتی را در آغاز بیت بعد عیناً تکرار کنند .

به بیت زیر به عنوان شاهد مدعا توجه نمایید :


مجنون به هوای کوی لیلی در دشت        در دشت به جستجوی لیلی می گشت

می گشت همیشه بر زبانش لیلی          لیلی می گفت تا زبانش می گشت



همانطوری که ملاحظه می شود کلمه (می گشت) در آخر مصراع اول و اول مصراع دوم یکی می باشد.


7- رد الصدر إلی العجز

آن است که کلمه اول مصراع اول با کلمه آخر مصراع دوم در بیت و حتی عبادت یکی باشد .

به مثال های زیر توجه کنید:


و تخشی الناس و الله احق أن تخشاه

پری ز مردم اگر دل برد به جلوه گری      تو آدمی بچه ، دل می بری ز دست پری

روی جانان طلبی ، آینه را قابل ساز        ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی


8- رد المطلع

گاهی مشاهده می شود که شاعر مصراع اول یا مصراع دوم از سروده خود را در بیت آخر تکرار می کند ، به این عمل رد المطلع می گویند. در ضمن باید توجه داشت که در المطلع با تجدید مطلع که در بحث قصیده به تفصیل توضیح داده شد فرق می کند ، تجدید مطلع در میان قصیده می اید این در حالی است رد المطلع در آخر غزل (بیشتر) می آید .

به این غزل حافظ توجه کنید با کمی دقت متوجه می شوید که مصراع (ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر) در اول و آخر غزل تکرار شده است.


ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر      زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر

قلب بی حاصل ما را بزن اکسیر مراد        یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر

در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است       زابرو و غمزه او نیز کمانی به من آر

دلم از دست بشد دوش چو حافظ می گفت       ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر


9- قلب

به صنعتی گفته می شود که دو کلمه در تمامی یا بعضی از قسمت های آن قلب و یا عکس هم باشند. لازم به ذکر است که شرط در بدیع حفظ فصاحت و بلاغت کلام است و معنی را نباید فدای لفظ نمود. منظور این است که اگر صنعت قلب را در کلام طوری به کار ببریم که چندان جالب نباشد طبیعتاً بار معنایی جمله پایین می آید و این صنعت چندان حسنی در پی نخواهد داشت.

انواع قلب

1. قلب بعض

اگر قلب در بعضی از حروف واقع گردد از این نوع به شمار می آید. مانند (تربیت و رتبت) ، جاودانه و جادوانه) و همچنین عبارت زیر از این نوع قلب می باشند:

دایه ابر بهاری را فرمود تا نبات بنات در مهد زمین بپرورد.

2. قلب کل

اگر قلب در تمام حروف کلمه باشد از این نوع می باشد. مثل (جنگ و گنج) ، (راز و زار) ، (لیف و فیل) و (حتف و فتح).

3. قلب کامل (مستوفی)

اگر تمام عبارات یک جمله را چه از اول به آخر و چه از آخر به اول بخوانیم یکی باشد. برای مثال به این عبارت ها توجه نمایید: (شکر بترازوی وزارت بر کش) ، (شو همره بلبل بلب هر مهوش) ، (امید آشنایان شادی ما) و (ز نطنزم ز نطنزم ز نطنز).

 
10- طرد و عکس

آن است که مصراع اول با تقدم و تأخر در مصراع بعد تکرار شود .

به مثال های زیر توجه نمایید:

ز سر تا به بن زلف او پر گره       ز بن تا به سر جعد او پر شکن


و یا

بنده هواخواه و وفادار توست        بنده هواخواه و وفادار


انواع صنعت عکس و طرد

1) در نوع اول صرفا جابجایی کلمات در نتیجه کل مصراع یا بیت یا جزئی از آن است و تغییری در معنی ایجاد نمی کند. مانند:

دلبر جانان من برده دل و جان من       برده دل و جان من دلبر جانان من


و یا

یوسف کنعان من مصر ملاحت تو راست       مصر ملاحت تو راست یوسف کنعان من


2) نوع دوم آن است که مصراع یا بعضی کلمات آن وارونه شوند به طوری که معنی آن ها نیز تغییر کنند. مانند مثال زیر:

به زیورها بیارایند مردم خوب رویان را       تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی


و یا

گیرم که بر کنی دل سنگین ز مهر من      مهر از دلم چگونه توانی که بر کنی


و همچنین

قبای خوشتر از این در بدن تواند بود       بدن نیفتد از این خوبتر قبایی را


11- توشیع

یک نوع از این صنعت این است که شاعر حروف اول (مثلا چهار مصراع دو بیت را) اسم شخصی قرار می دهد. به مثال زیر توجه کنید که چگونه کلمه (محمد) ساخته می شود:

معشوقه دلم به تیر اندوه بخست       حیران شدم و کسی نمی گیرد دست

مسکین تن من ز پای محنت شد پست      دست غم دوست پشت صبرم بشکست


12- رد القافیه

آن است که قافیه مصراع اول غزل یا قصیده را در آخر بیت دوم مجددا تکرار کنند. مانند بیت های زیر که کلمات (نعیقا و کوهسار) مجددا در آخر بیت دوم آمده است:

ابر آذاری بر آمد از کنار کوهسار      باد فروردین بجنبید از میان مرغزار

این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار     و آن گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار


و یا

غرابا مزن بیشتر زین نعیقا         که مهجوری کردی مرا از عشیقا

نعین تو بسیار و ما را عشیقی         نباید به یک دوست چندین نعیقا


13- جناس

آخرین صنعت بدیهی لفظی که از آن سخن به میان می آوریم مبحث جناس می باشد. در این قسمت سعی شده حتی الامکان جناس هایی را معرفی کنیم که جنبه عمومیت داشته باشند و از جناس های اصلی سخن به میان می آوریم ، همچنین از پرداختن به جناس های غیر ضروری دست می کشیم تا فهم آنها آسان تر شده و خواننده دچار تشتت فکری نگردد. ابتدا به تعریف این صنعت ادبی می پردازیم.

جناس عبارت است از تشابه شکلی و ساختار ظاهری میان دو کلمه که ممکن است از هر حیث متشابه باشند و یا تنها در قسمت هایی با هم مشترک باشند و در عین حال معنی دو کلمه با هم متفاوت باشد. مانند این بیت از مولانا:

حمله مان از باد وناپیداست باد     جان فدای آنکه ناپیداست باد


همانطور که ملاحظه می کنید دو کلمه باد در مصراع اول و دوم به یک صورت آمده اند ولی معنی آنها متفاوت می باشد.

انواع جناس

1- جناس تام

آن است که دو کلمه از هر حیث مشابه هم  و در عین حال مختلف المعنی می باشند. مانند باز و باز ، زیر و زیر

انواع جناس تام:   الف: متماثل   ب: مستوفی

1) جناس تام متماثل

در صورتی که دو کلمه متجانس از یک نوع باشند (اسم ، اسم و فعل ، فعل) به این نام شناخته می شود. مانند نای و نای در بیت زیر:

چون نای بی نوایم از این نای بی نوا     شادی ندید هیچ کس از نای بی نوا


و یا

تو را که مالک دینار نیستی سعدی       طریق نیست به جز زهد مالک دینار


2) جناس تام مستوفی

اگر دو کلمه متجانس در این نوع یکی اسم و دیگری فعل باشد در این حالت آن را موستوفی نامند. مانند دو کلمه روی روی و مدار مدار

چون حیات از حق بگیری ای روی     پس شوی مستغنی از گل ، می روی


و یا

امیر لذت عیش از مدار چرخ مدار      که در دیار کرم نیست زادمی دیار


2- جناس زاید

آن است که یکی از دو کلمه نسبت به دیگری حرفی بیش داشته باشد. ممکن است حرف زائد در اول و یا در وسط و یا در آخر کلمه باشد. لازم به ذکر است که بعضی از محققان حالتی را که یک حرف زائد در پایان دو کلمه همجنس باشد را «مطرف» و اگر حرف اضافه در دو کلمه همجنس بیش از یک حرف باشد به آن «مزیل» می گویند.

انواع جناس زاید

1: جناس زاید اول


آن است که یکی از دو کلمه همجنس نسبت به دیگری حرفی در آغاز نسبت به دیگری بیشتر داشته باشد. مانند (یاقوت و قوت) در مثال زیر:

ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را     یاقوت چه باشد بده آن قوت روان را


و یا کلمات (روی و ابروی) در مثال زیر:

دل گفت حسن روی او و آن نرگس جادوی او      و آن سنبل ابروی او و آن لعل شیرین ماجرا


2: جناس زاید وسط

آن است که یکی از کلمات هم جنس نسبت به دیگری حرفی در وسط داشته باشد مانند(فردا و فرا ، سنگ و سگ ، جهان و جان) در عبارت بیت زیر:

مبادا که فردا چو بالا گیرد عالمی فرا گیرد.

این چه بد فعل مردمند ، سگ را گشاده اند و سگ را بسته.

در این گفتن جهان بر وی بر آشفت     شنیدندش که جان می داد و می گفت


3: جناس مرکب

آن است که دو کلمه همگون یکی بسیط و دیگری مرکب باشد ، حال اگر در نوشتن شبیه هم باشند مقرون (مشابه) و اگر نه مفروق نامیده می شود. مثلا (شهریار ، شهریار) مقرون و مشابه است ولی (دل بری ، دلیری) مفروق نامیده می شوند. لازم به ذکر است آنچه در جناس مرکب مشهود است تغییر آهنگ هجایی است.

الف) مثال برای مرکب مقرون (مشابه): به کلمات (خرگوش ، خرگوش - دست زنان ، دست زنان) در ابیات زیر توجه کنید:

قوم گفتندش که ای خرگوش دار     خویش را اندازه خرگوش دار

من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم     نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم


ب) مثال برای مرکب مفروق: به کلمات (آفتاب ، آفت آب - همسر ، هم سر) در ابیات زیر توجه کنید:

سر و بالایی که دارد بر سر سرو آفتاب     آفت دلهاست و اندر دیدگان زان افت آب

گرچه خود این پایه بی همسر است       پای مرا هم سر بالاتری است


4- جناس مطرف

آن است که دو کلمه همگون در حرف پایانی گوناگون باشند. مانند (عیش و عیب - موی و مور) در مثال زیر:


حیرت عشاق را عیب کند بی بصر      بهره ندارد ز عیش هر که نه حیران اوست

بسته به عشق موی میانش کمر چو مور    گر وقت بینی این سخن اندر میانه گوی


5- جناس مضارع

آن است که دو کلمه همگون در حرف اول یا وسط به حروف قریب المخرج متفاوت باشند. مانند (کردم ، گرم - قعر ، قهر) در عبارت و بیت زیر:

بخت همایون بدین بقعه رهبری کرد و به دست این توبه کردم که بقیت عمر گرد سماع و مجالست نگردم.

شکافد نیز آن هامون نهنگ بحر فرسا را     کِشد در قعر ناگهان به دست قهر چون قارون


6- جناس خط (مصحف ، مشاکله)

هر گاه دو کلمه متجانس از نظر نوشتاری یکی و از نظر گفتاری و نقطه گذاری گوناگون باشد ، جناس خط گفته می شود. مانند (مسکین ، مشکین – نام ، بام) در ابیات زیر:

زان روز من مسکین بی عقل شدم بی دین      زان زلف خوش مشکین ما را تو چلیپا کن

ای یوسف خوش نام ما خوش می روی بر بام ما     ای در شکسته جام ما ای بر دریده دام ما


7- جناس لفظ

هر گاه دو کلمه متجانس دارای تلفظی یکسان و نوشتاری (کتابت) متفاوت باشند به این نام خوانده می شود. مانند کلمات (خواست ، خاست – فطرت ، فترت – خویش خیش) و همچنین کلمات (غربت ، قربت – قِصه ، غُصه) در ابیات زیر:

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت     دل نهادم به صبوری که دگر چاره ندارم

گر غصه روزگار گویم     بس قصه بی شمار گویم


8- جناس اشتقاق (اقتضاب)

از تحقیق در متون ادب و بلاغت چنین بر می آید که این صنعت به دو مورد اطلاق می شود. گاهی کلماتی آورند که بعضی حروف آن ها شبیه هم باشد و چنین به نظر آید که از یکدیگر مشتق شده است حال اگر واقعا از یک ریشه باشد «جناس اشتقاق یا اقتضاب» گویند. و اگر از یک ریشه نباشند به این نوع اخیر «شبه اشتقاق» گویند.

مثال برای نوع اول: به این کلمات هم ریشه (ادب ، آداب – فتان ، مفتون) در ابیات زیر توجه کنید:

با ادب باشم گوی که برو مست نه ای     بی ادب گردم تو قصه آداب کنی

جز ز فتان دو چشمت ز که مفتون باشیم      جز ز زنجیر دو زلفت ز که مجنون باشیم


مثال برای نوع دوم: به کلمات (ربع ، ربیع – قوّت ، قوت – معلم ، لا یعلم) در بیت و عبارات زیر توجه نمایید:

از گل آن روضه باغ ربیع       ربع زمین یافته رنگ ربیع

 

درویشی در قاع بسیط گم شده بود و قوّت و قوتش به آخر آمده

 

همچنین


چو می بینی این دیبای معلم بر این حیوان لا یعلم ؟


 
ب: صنایع معنوی

1- لف و نشر

آن است که چند واژه یا مطلب در آغاز سخن بیاید (لف) سپس چند واژه یا مطلب برای توضیح واژه یا مطلب دوم بیاید (نشر) . به بیت زیر توجه نمایید:

ای نور چشم مستان در عین انتظارم     چنگی حزین و جامی بنواز یا بگردان


همانطوری که ملاحظه می کنید در مصراع دوم کلمه (چنگ به بنواز و کلمه جام به بگردان) ارتباط پیدا کرده است ، به اینگونه صنعت ، لف النشر گویند.

 

انواع لف النشر

الف) لف النشر مرتب:

آن است که توضیحات در مورد کلمه بعدی به ترتیب بیاید. مانند مثال فوق و همچنین مثال زیر:

 

به روز نبرد آن یل ارجمند     به تیغ و به خنجر به گرز و کمند

برید و درید و شکست و ببست      یلان را سر و سینه و پا و دست

 

ب) لف النشر مشوش:

 

2- مراعات النظیر:

آوردن واژه هایی از یک مجموعه است که با هم تناسب دارند این تناسب عموما در (جنس ، نوع ، مکان ، زمان و همراهی) می باشد. به ابیات زیر توجه نمایید:

 

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند     تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همانطور که ملاحظه می کنید کلمات (ابر ، باد ، مه ، خورشید) از یک نوع می باشند.


و یا

گر جرعه ای ز آب فراتم شود نصیب     آن جرعه را به چشمه حیوان نمی دهم


همانطور که ملاحظه می کنید کلمات (آب ، جرعه ، فرات ، و چشمه ) به نوعی به یکدیگر ارتباط دارند.

و یا

دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیست     گر دردمند عشق بنالد غریب نیست


 همانطور که ملاحظه می کنید کلمات (درد ، دردمند ، طبیب ، بنالد) به نوعی به هم مرتبط می باشند.

و بطور کلی باید گفت مراعات النظیر آن است که در نظم و نثر کلماتی نظیر و مناسب هم بیاورند مثل ( گل و بلبل ، ماه و خورشید ، چشم و ابرو ، شمع و پروانه و ...).

3- تضاد (طباق)

آوردن دو کلمه متضاد در نظم و نثر برای روشنگری و لطافت آن .

به بیت های زیر توجه نمایید:

شادی ندارد آنکه به دل ندارد غمی    آن را که نیست عالم غم نیست عالمی

 

این که گاهی می زدم بر اب و آتش خویش را     روشنی در کار مردم بود مقصودم چو شمع


4- ایهام (توریه)
در اصطلاح آن است که گوینده در سخن خود لفظی آورد که دارای دو معنی باشد یکی نزدیک و دیگری دور از ذهن و ذهن شنونده ابتدا به طرف معنی نزدیک رود بعد به طرف معنی دور آن که البته باید توجه داشت که مقصود گوینده معنی دور از ذهن واژه است.

در ایهام واژه یا عبارت به گونه ای است که ذهن بر سر دو راهی قرار می گیرد و نمی تواند در یک لحظه یکی از آن دو را انتخاب کند. در اینجا این نکته قابل تأمل است که ما زمانی می توانیم آرایه ایهام را در یابیم که به معانی مختلف واژه ها آگاه باشیم.

بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است    و ز عمر مرا جز شب دیجور نمانده است

در این بیت به معنای نخست که به ذهن می رسد (مهر و محبت) توجه کنید که مصراع به این گونه معنی می شود «بدون محبت روی تو روز من سیاه است» ، اما اگر مهر را به معنی خورشید در نظر بگیریم معنی دور از ذهن که ظاهراً مد نظر شاعر نیز می باشد به این گونه معنی می شود «بدون خورشید روی تو روز من چون شب تار می باشد» .
همچنین به مثال های زیر و توضیح هر یک توجه نمایید:

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم    ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

در این بیت ایهام در عبارت (شرب مدام) به کار رفته است که دارای دو معنی می باشد یکی پیوسته شراب خوردن و دیگری شراب دائمی می باشد.

حکایت لب شیرین و سخن فرهاد است    شکنج راه لیلی مقام مجنون است

در این بیت ایهام در عبارت (شیرین) که هم به معنی سخن خوش و هم به معنی معشوقه فرهاد می باشد.
تبصره: باید توجه داشت که در ایهام یک قرینه وجود دارد که از آن پی به وجود معنی دوم آن می بریم. مثلا: در ابیات بالا قرینه کلمات (مهر ، شرب مدام ، شیرین) ، کلمات (شب ، پیاله ، فرهاد) به ترتیب می باشند. نکته مهم و هنری در ایهام این است که خواننده ، با مهارت پی به وجود قرینه ای ببرد که توسط شاعر در اشعار به کار می رود.
5- اغراق
عبارت است از ادعای وجود صفتی در کسی یا چیزی به اندازه ای که وجود آن چیز یا صفت در آن به حد محال برسد ، یا بیش از حد معمول باشد. شاعر با استفاده از این صنعت معانی کوچک را بزرگ و معانی بزرگ را کوچک جلوه می دهد. لازم به ذکر است که اغراق ویژگی عمده حماسه در شعر فارسی می باشد. نمونه عالی آن را می توان شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی نام برد. در بیت زیر توجه فرمایید تا ببینید شاعر چگونه این صنعت را در لفافه شعر خویش پیچیده است:

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران    کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

گریه کردن مانند ابر بهاری که سیل را به دشت جاری کند از عهده کسی بر نمی آید اما شاعر با همانند کردن خود به ابر بهار این صفت را برای خود می آورد. در مصرع دوم نیز تلخی وداع دوستان را اینگونه توصیف می کند که از سنگ ناله بر می خیزد. این دو مطلب را که ذکر کردیم هیچ کدام در عالم واقع صورت نمیگیرد و عقل نیز آن را نمی پذیرد اما این دو نکته خالق تناسب معنایی بیت است که زیبایی معنوی بیت به آن ها بستگی دارد. همچنین به مثال های ذیل توجه نمایید ؛ لازم به ذکر است که این صنعت نیز در اشعار مدیحه دیده می شود که یکی از مثال ها به آن اشاره دارد.

 

گر برنگ گل سرخ کنی پیرهنش را     از نازکی آزار رساند بدنش را

همچنین

شود کوه آهن چو دریای آب     اگر بشنود نام افراسیاب

و همینطور

زسم ستوران در آن پهن دست     زمین شد شش و آسمان گشت هشت

و باز

ترسم که شعله در حرم افتد ز ناله اش     زینب که از درون پرده گشوده است جوی آب

6- تلمیح

آن است که شاعر در شعر خویش اشاره ای به داستان ها و دانسته های تاریخی و یا اساطیری نماید. تلمیح را شاید بتوان پر کاربرد ترین صنعت معنوی در اشعار مربوط به اهل بیت (ع) نام برد. چون در هر شعری که برای این خاندان سروده شده است به نوعی اشاره به سختی ها ، مظلومیت ها و مصائب و وقایع دارد. به مثال های زیر در مورد صنعت مذکور توجه نمایید:

 

در ساحل فرات که خود مهر فاطمه بود    دارند کودکان حسین آرزوی آب

و یا

آه از این میهمانداری که در دشت بلا     میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است

و ایضاً

من امان نامه دشمن به عقب رد کردم     تا تو بخشی ز وفا در دو جهان تأمینم

و همچنین

بیستون کندن فرهاد نه کاریست شگفت     شور شیرین بسر هر که فتد کوه کن است

7- تضمین

آن است که شاعر در میان اشعار خود (آیه ، حدیث ، امثال و اشعاری) را به کار ببرد. برای بهتر درک کردن این صنعت به ابیات زیر عنایت بفرمایید:

 

دو چیز حاصل عمر است نام نیک، ثواب     وزین دو در گذری کلُّ مَن علیها فان

و یا

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت    شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت

در دو مثال فوق آیاتی از قرآن تضمین شده است ، حال در بیت زیر توجه کنید که چگونه سعدی از فردوسی بیتی را تضمین می کند. لازم به ذکر است که در قسمت مسمط تضمینی از بخش اول (شعر شناسی) به این صنعت در قالب مسمط اشاره کردیم.

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد    که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است    که جان دارد و جان شیرین خوش است

8- درج
آوردن عین آیه و یا حدیث و بطور کلی و عیناً در شعر یا نثر را گویند. مانند بیت زیر:

القوه علی وجه ابی یأت بصیراً     در شأن تو شاه از پسر تاجورت باد

باید توجه داشت که صنعت درج با صنعت حل که در شماره بعد بدان اشاره خواهیم نمود فرق دارد زیرا درج همین است که اشاره کردیم ولی در حل شاعر آیه و یا حدیث را از حالت اولیه خود خارج می کند و مانند درج عین آن را نمی آورد.
9- حل (تحلیل)
در لغت به معنی از هم باز کردن و گشودن ، و در اصطلاح ادیبان ، گرفتن الفاظی از آیه قرآن و یا روایتی و یا شعری از اشعار و یا مثلی از امثال در گفتار یا نوشتار به صورتی که از حالت اولیه خارج شده باشد، حال ممکن است این حالت در کل عبارت باشد و یا در قسمتی از آن. به مثال زیر در مورد این صنعت توجه نمایید:

جسم خاک از عشق بر افلاک شد     کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقان     طور مست «و خر موسی صاعقا»

همانطور که ملاحظه می کنید عبارت (وخرّ موسی صاعقا) از حالت اولیه خود که (فلما تجلی ربّه للجبل جعله دکّا و خرّ موسی صَعِقا) خارج شده است.
10- حسن تعلیل
آوردن علت ادبی و ادعایی است برای امری به گونه ای که توان اقناع خواننده را دارد. این علت سازی مبتنی بر تشبیه است و هنر آن زیبا شمردن و زشت شمردن چیزی است با وجود این که حسن تعلیل واقعی و علمی نیست ، مخاطب آن را از علت اصلی دلپذیرتر می یابد.

هنگام سپیده دم خروس سحری     دانی ز چه رو کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح     از عمر شبی گذشت و تو بی خبری

در این رباعی شاعر علت خواندن خروس را در صبح شروع روز جدید و اعلام اینکه یک روز از عمر تو رفته است ، البته این دلیل واقعی نیست بلکه دلیلی ادبی و شاعرانه است ولی مخاطب آن را قبول می کند و باعث ادبی کردن مطلب می شود.
و یا

خاک بغداد به مرگ خلفا می گرید     ورنه این شط روان چیست که در بغداد است

11- حسامیزی (حس آمیزی)
آمیختن دو یا چند حس است در کلام به گونه ای که با ایجاد موسیقی معنوی به تأثیر سخن بیفزاید به این معنی که حس های پنجگانه انسان را به هم بیامیزد. مانند (خبر تلخی بود) باید توجه داشت که خبر چیزی است که با گوش شنیده می شود و تلخی چشیدن است که گوینده آن را با ظرافت خاصی در هم تنیده است. به مثال های زیر توجه نمایید:

بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم    شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد

در بیت فوق بوی بهبود از شاعر می شنود.
و یا

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر     یادگاری که در این گنبد دوّار بماند

و همچنین

بوی گل آیینه ای بود که پنهان کردند
رنگ گل آید به صد گر پر بلبل شکند
گوش نِه بر بوی گل تا بشنوی افسانه ام

12- توارد
اگر میان دو شاعر یا نویسنده ، در لفظ و یا معنی و مفهوم عبارت مشابهی دیده شود دلیل آن سرقت ادبی نیست زیرا ممکن است هر کدام به صورت مجزا به ذهنشان مطلبی رسیده باشد و بعدها پس از مطابقه آن دو معلوم شود که مطالب یکی است ؛ و شک انسان را بر انگیزد که مطلب مورد نظر را یکی از روی دیگری گرفته باشد ولی واقع امر این نباشد ، توارد نام دارد. مانند مثال زیر که در دو بیت فوق که تقریبا شبیه هم می باشند از سعدی و فردوسی توجه نمایید:

ملامت کن مرا چندان که خواهی     که نتوان شستن از زنگی سیاهی
ز ناپاک زاده مدارید امید    که زنگی به شستن نگردد سفید

ظاهرا مأخذ هر دو یکی می باشد و آن مثَل معروف است که می گوید (زنگی به شستن سفید نمی شود)
13- استثنا
در نحو عربی معنایی دارد که ربطی به اصطلاح بدیعی ندارد و آن مفهوم با لطافت خاصی در ادب فارسی به کار رفته است و آن به این صورت است که شاعر حکمی را مورد استثنا قرار دهد که مابین آن و مستثنی منه ارتباط معنایی نباشد. لازم به ذکر است که نخستین بار شمس العلما گرگانی به این صنعت اشاره کرده است. حال به مثال های این صنعت توجه بفرمایید:

مثال 1-  بخشکید سرچشمه های قدیم     نماند آب جز آب چشم یتیم
مثال 2-  کس از فتنه در پارس دیگر نشان     نبیند مگر قامت مهوشان
مثال 3-  وِلوِله در شهر نیست جز شکن زلف یار    فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست

14- حشو (اعتراض)
در لغت به معنی آگنه و آگین ، چیزی از قبیل پنبه و پشم که مابین رویه و آستر لباس را بدان بیاگانند ؛ و همچنین آنچه از قبیل شکر و پسته و بادام که در میان جوز قند و لوزینه و امثال آن از انواع شیرینی بگذارند در محاورات مرسوم فارسی لایی می گویند. در اصطلاح ادب آن است که در میان بیت و یا نثری جمله معترضه یا عبارتی را بیاورد که از نظر معنایی بدان نیازی نیست اما به زیبایی آن می افزاید.
لازم به ذکر است که این مطلب شباهت زیادی به گریز در مداحی دارد مثلا در میان شعری چند جمله ذکر مصیبت خوانده شود و دوباره به ادامه شعر پرداخته شود.
انواع حشو: ملیح ، متوسط ، قبیح
الف- حشو ملیح: آن است که از نظر معنایی لازم نباشد اما به زیبایی شعر بیفزاید. در بیت زیر عبارت (که روانش خوش باد) از نوع حشو ملیح است.

پیر پیمانه کش ما که روانش خوش باد    گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

ب- حشو متوسط وقبیح: نباید آنها را جزو این صنعت به حساب آورد ، چه آن قبیح است و بود و نبود آن فرقی نمی کند ، اما به عنوان معرفی حشو قبیح باید گفت (درازگویی و پرگویی در محاورات و اطناب و تطویل و آوردن مرادفات بی فایده) که سخنرانی شعر و نثر ، همه جزو حشو قبیح است.
15- براعت استهلال
براعت در لغت به معنی برتری یافتن است و استهلال بلند کردن صوت ، اما در اصطلاح ادب آن است که نویسنده و یا گوینده ، به داستان یا مطلبی که بناست مطرح کنند ، با استادی و ظرافت خاصی به طور پوشیده اشاره ای کرده باشند. مثلا در اشعار مرثیه و حتی می توان گفت در اشعار مداحی خاص اهل بیت از ابتدا انسان متوجه می شود که مطلب در شعر بوی درد و غم می دهد و می فهمیم که مسئله مصیبت باری رخ داده است برای مثال این صنعت می توان به ابتدای داستان رستم و سهراب و رستم و اسفندیار استناد کرد.
حال به این بیت از خاقانی توجه کنید که چگونه از ابتدای شعر پی به حال و هوای قصیده می بریم.

صبحدم چون کله بندد آه دود آسای من    چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من

16- ارسال المثل
آن است که شاعر یا نویسنده در بیتی یا عبارتی حکمی (مثلی) را بیاورد که زبانزد مردم باشد. در واقع مطلبی را که مورد نظر شاعر است و در مصراع اول بدان اشاره شده ، با آن مثل و یا سخن حکیمانه تأیید شود. به مثال های زیر توجه فرمایید:

گویند سردتر بود آب در سبوی تو    گرم است آب ما که کهنه است سبوی ما

و یا

طریق مذهب عیسی به باده خوش ناب     نگاه دار و مزن بخت خویش به لگد

17- تنسیق الصفات
تنسیق در لغت بع معنی آراستن و ترتیب دادن است و در اصطلاح ادب آن است که با نظمی خاص برای موصوف واحد صفات متعددی به شرح زیر بیان دارند. حال به مثال های ذیل توجه فرمایید اول دقت کنید و ببینید که چگونه شاعر برای (باده) صفات (گلرنگ {سرخ} ، تلخ ، تیز ، خوشخوار و سبک) را آورده است. و همچنین در بیت دوم توجه کنید که شاعر برای (خدا) صفات (کریم ، رحیم ، غفور ، ودود) را آورده است.

بادۀ گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک     نقلش از لعل نگارو نقلش از یاقوت خام

و یا

دست حاجت که بری پیش خداوندی بر    که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود

18- سیاقت الاعداد
سیاقت در لغت به معنی ترتیب و طرازت و در اصطلاح آن است که چند چیز پشت سر هم بیاید و همه را به یک حکم و یا یک فعل بیان دارد. مانند:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند     تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

و یا

خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت     حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

19- استخدام
از فروع ایهام است که بهتر دانستیم به صورت جداگانه از آن سخن به میان آوریم و آن عبارت است از اینکه لفظی را در شعر بیاورند که دارای دو معنی باشد و هر یک از معانی به جمله ای و یا عبارتی یا ضمیری تحقق یابد. به مثال معروف از سعدی توجه فرمایید:

بازا که در فراق تو چشم امیدوار      چون گوش روزه دار بر الله اکبر است

همانطور که ملاحظه می کنید الله اکبر دارای استخدام است زیرا به دو معنی که یکی بر الله اکبر اذان و دیگری بر دروازه الله اکبرشیراز اشاره دارد.
و یا بیت زیر از گلستان را یک بار به معنی کتاب گلستان در نظر گرفته و دوباره همین کلمه را به معنی باغ و بوستان در نظر گرفته است.

امید هست که روی در ملال مکشد    از این سخن که گلستان نه جای دلتنگی است

20- ارصاد و تسهیم
آن است که بافت سخن به نحوی باشد که خواننده و یا شنونده قبل از آوردن کلمه آخر ، آن را حدس بزند ، بیشتر اشعار استادان سخن این چنین است زیرا انسجام و روانی آن این چنین اقتضا می کند. به مثال های زیر توجه فرمایید و ببینید که اگر کلمات (پرداخت ، خورند و انجام) در شعر حذف شود و یا هنگام خواندن خواننده آن را نبیند می تواند بدون هیچ پیش زمینه ای آنها را تشخیص دهد.

هر که آمد عمارتی نو ساخت    رفت و منزل به دیگری پرداخت

و یا

با دوستان خور آنچه تو را هست پیش آز آنکه    بعد از تو دشمنان تو با دوستان خورند

و همچنین

مطربان رفتند و صوفی در سماع     عشق را آغاز هست انجام نیست

21- پارادوکس
تصویری است که دو روی ترکیب آن به لحاظ مفهوم یکدیگر را نقض می کنند. یعنی عباراتی را بیاورند که به لحاظ مفهومی مغایر و منافی هم باشند اما در یک جا به هم می رسند. از نظر ظاهری با هم ضدیت دارند اما از نظر واقع وحدتی ناشی از مبانی عرفانی و اعتقادی دارند ، البته با استفاده از تعابیر تشبیهی و کنایی. لازم به ذکر است که تضاد (مطابقه) با پارادوکس فرق دارد زیرا تضاد بیشتر به صورت مفرد می باشد ولی پارادوکس به صورت عبارت است ؛ تفاوت عمده دیگر در این است که تضاد ظاهر و باطن همان است که دو کلمه ضد یکدیگرند ولی در تصویر پارادوکسی در آخر همانطور که اشاره شد به وحدتی ناشی از مبانی عرفانی واعتقادی از تعابیر تشبیهی و کنایی می رسیم . این صنعت در شعر نوی پارسی نیز رد پایی دارد که بدان در مثال های زیر اشاره خواهیم کرد.
 به مثال هایی از این صنعت توجه فرمایید:

من عهد تو سخت سست می دانستم    بشکستن آن درست می دانستم

 

جان و دل و دیده منم گریه خندیده منم    یار پسندیده منم ، یار پسندید مرا

 

برگ بی برگی تو را چون برگ شد    جان باقی یافتی و مرگ شد

و همچنین
در پرده خاموشی آواز ما بلند

شمع های تاریکی این بزم روشن دیده اند
بیش از این جامه عریانی ام عریان مخواه

 

پایان


مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


با نظرات خود، ما را در پیشرفت وبلاگ یاری کنید








RSS

Powered By
loxblog.Com