رویدادهای ماههای قمری - چهارم محرم
وبگو | آموزش منوی کشویی با ul li و css


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

تاریخ : یک شنبه 27 بهمن 1398
بازدید : 1005
نویسنده : محمدعلی میرزایی

روز چهارم محرم

 

1- تحریک مردم به جنگ با امام حسین (ع) توسط ابن زیاد (61 قمری)

 

ابن زیاد در کوفه به منبر رفت و معاویه و یزید را ستود و اظهار اسلامیت کرد و مردم را به جنگ با امام حسین (ع) تحریک نمود (61 قمری).

 

2- حمله و ورود چنگیز خان مغول به ایران

 

چنگیز پسر تموچین بعد از پدر در مغولستان زمام امور را بدست گرفت و چند نفر بازرگان برای برقراری روابط تجاری به کشور ایران فرستاد.

 

بازرگانان به شهر مرزی خوارزم (اترار) وارد شدند و حاکم شهر ورود آنان را به سلطان محمد خوارزمی گزارش کرد ، آنها بدون توجه به عواقب امر قتل بازرگان را صادر نمودند و به مرحلۀ اجرا در آمد ، چنگیز بعد از اطلاع خشمگین شد و لشکری از مغول به سرداریِ پسرش تولی خان به سوی ایران گسیل کرد و پس از جنگ خونین با لشکریان مرزی روز چهارم محرم وارد شهر مرزی (اترار) شدند و بعد از قتل عام مردم ، شهر را ویران کردند و کمتر شهری از شهرهای ایران ماند که مورد هجوم لشکر مغول و چنگیز خونخوار واقع نشوند ، فقط شهرهای جنوبی به جهت سیاست اتابک سعد بن زنگی حاکم فارس در امان بود و می گویند شهر همدان نیز از تعرض مصون ماند.

 http://eslamdl.loxblog.com

3- نمرود ، طاغیِ زمانِ حضرت ابراهیم به درک واصل شد

 

نمرود پسر کنعان بن سام بن نوح است و این مرد مالکِ ممالک مشرق و مغرب بوده و چنان متکبر و خودخواه شد که ادعای الوهیت و خدایی کرد ، آن ملعون بت هایی بصورت خود تراشید و به اطراف فرستاد و مردم را به عبادت آنها مجبور گردانید ، منجمین خبر دادند که شخصی متولد خواهد شد و مردم را به قبول دین مجدد ترغیب کند و اساس پادشاهی ترا منهدم سازد ، نمرود از شنیدن این سخن خشمگین شد و در شبی که بنا به گفته منجمین قرار بود نطفه ابراهیم در رحم مادر قرار گیرد مأمورانی گذاشت که مردان را از زنان جدا کرده و بیرون از شهر نگه داشت ، اتفاقاً نمرود را در آن شب کار مهمی پیش آمد و بنابر اعتمادی که بر پدر ابراهیم داشت او را به جهت همان کار به شهر فرستاد او به قصر آمد و کار را انجام داد در بیرون قصر چشمش به زنش (نونا) افتاد که به تماشای قصر نمرود آمده بود ، میل نزدیکی غلبه کرد و پس از نزدیکی نطفّۀ ابراهیم منعقد شد و بعد از تولد در غاری پنهان کردند و در پانزده سالگی از اختفا بیرون آمد ، نونا او را به خانه برد به آزر نشان داد ؛ تا ابراهیم در مورد بتها چیزی نگفته بود آزر به او محبت می کرد ولی از وقتی که ابراهیم مأمور به تبلیغ شد و مردم را از عبادت بت نهی نمود چندین مرتبه بین آزر و او مناظره و مجادله شد ، بعد از شیوع این خبر نمرود او را خواست ، ابراهیم در مقابل نمرود سجده نکرد نمرود گفت چرا سجده نکردی ؟ فرمود من غیر از پروردگارم به کسی سجده نمی کنم ، نمرود گفت پروردگار تو کیست ؟ ابراهیم فرمود آن کس که می میراند و زنده می کند ، نمرود گفت آن کار من است و دو نفر زندانی را آورد یکی را به قتل رساند و دیگری را آزاد کرد ، ابراهیم فرمود پروردگار من آفتاب را از مشرق بیرون می آورد تو نیز اگر می توانی از مغرب بیرون بیاور ، نمرود مبهوت ماند و نتوانست جواب بگوید.

 

در روز عید نمرودیان همان اهالی بابل به صحرا رفته بودند ابراهیم در شهر ماند و بعد از رفتن همه ، آمد بتها را شکست ، مردم که از صحرا آمدند بتها را شکسته دیدند به نمرود گزارش دادند ، نمرود ابراهیم را احضار کرد گفت ای ابراهیم آیا تو بتها را شکسته ای ؟ فرمود این بتِ بزرگ کرده از او بپرسید اگر جواب دهد ، مشرکان سر به زیر انداختند ، باز ابراهیم آنها را موعظه نمود و فرمود چیزی را ستایش می کنید که نه نفعی و نه ضرری دارد چرا درک نمی کنید؟

 

نمرود این دفعه تصمیم گرفت ابراهیم را در آتش اندازد ، محوطۀ وسیعی مرتب کردند و بسیار آتش در آنجا جمع نمودند و با منجنیق ابراهیم را به آتش انداختند ، جبرئیل در هوا نزد حضرت آمد و عرض کرد حاجتی داری؟ فرمود به تو ندارم به پروردگار جهانیان نیازمندم ، در این وقت خطاب رسید ای آتش بر ابراهیم سرد و سالم باش ، ابراهیم در گلستان سبز و خرّم به زمین نشست ، نمرود و تماشاگران به حیرت آمدند تا اینکه نمرود جنگ با خدا را در سر پروراند ، منارۀ بلندی درست کردند به بالای آن رفت آسمان را آنچنان دید که از زمین می دید ، پایین آمد سپس مناره افتاد و آواز مهیبی به گوش مردم رسید که مردم همه ترسیدند.

سپس به خیال آسمان رفتن افتاد تا با خدا جنگ کند ، فرمان داد چهار کرکس بچه را پرورش دادند و به چهار طرفِ صندوقی قرار دادند و چهار قطعه گوشت از بالا آویزان نمودند ، کرکس ها گوشت ها را بالای سر خود دیدند پریدند صندوق را برداشتند به طرف بالا پرواز نمودند و بعد از سه شبانه روز نمرود گفت گوشت ها را به طرف پایین آویزان کنند تا صندوق را به طرف پایین حرکت دهند بالاخره در زمین نشست ، نمرود با این اعمال ننگ آور نتوانست ابراهیم را از بین ببرد.

 

نمرود به ابراهیم پیشنهاد جنگ داد و آن حضرت قبول کرد . نمرود با لشکر عظیم به جنگ ابراهیم آمد ولی آن بت شکن الهی تنها در برابر نمرودیان ایستاد ، مردم از دلیری آن حضرت در حیرت ماندند ناگهان به فرمان الهی لشکر پشه رسید و سر و روی نمرودیان را گزید و بعد به دماغ نمرود رفت و مغز آن را می خورد مدت چهل سال در نهایت مرض و ملال عمر گذراند و در این روز به درک واصل شد (نمرود چهارصد سال سلطنت کرد).




:: موضوعات مرتبط: محرم , ,
:: برچسب‌ها: رویدادهای ماههای قمری , رویدادهای ماه محرم , روزشمار ماههای قمری , روزشمار ماه محرم ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


با نظرات خود، ما را در پیشرفت وبلاگ یاری کنید








RSS

Powered By
loxblog.Com